آیت اللّه سید عبد الحسین طیّب مفسّر قرآن

زندگینامه آیت اللّه سید عبد الحسین طیّب مفسّر قرآن
زندگینامه معظّم له  از زبان خودشان
حقیر بعد از ظهر هفتم محرم سال ۱۳۱۲ ق( برابر با ۳۰ تیر ۱۲۷۲ ش و ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۳ م) در یکى از محله‏هاى مرکز شهر اصفهان( معروف به محله نور در میان طایفه‏اى از سادات معروف به میر محمد صادقى) دیده به جهان گشودم. من چهارمین فرزند خانواده و اولین پسر آن بودم، به این لحاظ آن گونه که نقل مى‏کردند توجه مخصوص نزدیکان به سوى من جلب شده بود.
با توجه به علاقه و اخلاص وافر پدرم نسبت به آستان مبارک حضرت ابى عبد اللّه الحسین علیه السّلام من را عبد الحسین نامیدند، این نام از ابتدا براى من موجب برکات فراوان شده است و همواره نسبت به آن افتخار مى‏کنم.
هنگامى که من سومین بهار زندگى خود را سپرى مى‏کردم، پدرم خانواده را براى سفر به کربلا و آستان بوسى مولا آماده مى‏کند، نزدیکان با خود زمزمه داشتند که او نذر داشته نام فرزند خود را عبد الحسین بگذارد و مى‏خواهد در اولین فرصت عبد را به محضر مولا ببرد.
سفر به عتبات مقدسه با توجه به امکانات آن روز مشکلات زیادى داشت، به این جهت پدر براى مراقبت از فرزند دلبند خویش، شخصى را اجیر مى‏کند تا در طول مسافرت مراقب عبد الحسین باشد. آن مسافرت قریب دو ماه به طول ‏انجامد، پس از بازگشت عبد الحسین، کودک چهار ساله آن روز، بسیارى از فقرات زیارت وارث و امین اللّه و بخشى از زیارت جامعه کبیره را بدون خطا از حفظ مى‏خواند.
این امر را من طبیعى مى‏دانم چرا که مولایى به مانند ابى عبد اللّه الحسین علیه السّلام عبد آستان بوس خود را بدون صله و انعام نمى‏گذارد، صله و انعامى که نخستین بخش آن عشق و محبتى محکم و پیوند ناگسستنى است با مولا. من در تمام ایّام عمر خویش، از این صله و انعام، بهره‏ها برده‏ام و خود را نسبت به آن ممنون و سپاسگزار مى‏دانم.
نزدیکان، آن روز حفظ زیارات را به هوش و حافظه خوب کودک منتسب مى‏کردند، اما حقیر که بعدها دعاى کمیل، زیارت عاشورا، زیارت جامعه کبیره و زیارت چهارده معصوم را از حفظ مى‏خواندم و اکنون در این ۹۵ سال زندگى هنوز جزئیات آن سفر مقدس را به خوبى به یاد دارم، آن را جز عنایت الهى و تفضل مولا نمى‏دانم.
بعد از این سفر مرا به مکتب خانه فرستادند و پس از فراگیرى خواندن و نوشتن، حساب، قرآن و نصاب الصبیان، راهى مدرسه علمیه شدم.
در ۱۲ سالگى طبق مشیت الهى از نعمت سرپرستى پدر محروم گردیدم، ولى از آنجا که طرق فضل الهى و عنایت بارى محدود نیست، مادرم که بانوى بسیار بزرگوار و مقدس و همچون پدر، از شجره طیبه ولایت و از خاندان روحانیت بود، به تربیت من همّت مخصوص گمارد. او مصمم‏تر و قوى‏تر از گذشته من را تشویق و تحریص به کسب علم و تحصیل معرفت مى‏کرد و در این راه هیچ گاه از دعا و توسل فراموشم نمى‏کرد و به قول خودش هر شب هنگام سحر، از خدا مى‏خواست که: حسین را اهلش کند. از رهگذر این دعاهاى خالصانه و تشویق‏هاى مشفقانه در من عزمى پیدا شد که توانستم ناملایمات پیش آمده از فقدان پدر را تحمل کرده و به طریق خود ادامه بدهم…
در ابتداى طلبگى، در مدرسه میرزا مهدى حجره‏اى گرفتم و آنجا مشغول درس و بحث شدم، از ابتداى مقدمات تا معالم را خدمت مرحوم حاج آقا آخوند زفره‏اى بودم. معالم را خدمت مرحوم سید احمد خوانسارى خواندم.
مرحوم آقاى شیخ علوى یزدى که بسیار در ادبیات مسلّط بود در مدرسه صدر شرح لمعه مى‏فرمود. این درس، بسیار خوب و متین و با آهنگى بلند گفته مى‏شد، صداى خوب آن مرحوم در تمام مدرسه به گوش مى‏رسید. شرح لمعه را من خدمت ایشان خواندم. نزد مرحوم آقاى شیخ حسن یزدى منطق را خواندم.
حکمت، حساب، جبر، مقابله، هیأت و نجوم را خدمت مرحوم اسد اللّه قمشه‏اى حکیم، فرا گرفتم، بعد از اتمام دروس مقدمات از مدرسه میرزا مهدى به مدرسه جنب مسجد امام نقل مکان کردم و پس از آن به مدرسه چهارباغ( امام صادق علیه السّلام) رفتم و آنجا رحل اقامت افکندم…
خدمت مرحوم آقا سید مهدى درچه‏اى، کتاب قوانین و تقریرات کفایه را خواندم، نزد مرحوم آخوند ملا عبد الکریم گزى، متاجر شیخ را فراگرفتم. فوائد الاصول را خدمت آقا میر محمد صادقى مدرس و کفایه را خدمت مرحوم دزفولى خواندم، دروس خارج فقه و اصول را، درس خارج اصول مرحوم میر محمد صادقى مدرس و مرحوم محمد تقى مدرس شرکت مى‏کردم و همچنین در درس خارج فقه مرحوم سید ابو القاسم دهکردى نیز شرکت مى‏جستم، عمده فقه و اصول را در اصفهان، خدمت مرحوم آیت اللّه آقا سید محمد باقر درچه‏اى بودم، تقریبا مدت ۱۱ سال مرتب درس این بزرگوار مى‏رفتم.
درست است که ثمره ظاهرى این ۱۱ سال تحصیل مداوم خدمت ایشان مرا به درجه اجتهاد رسانید اما آنچه مهم بود، من از آن مرحوم، درس زندگى، اخلاق و شخصیت را فراگرفتم…گفت و گو با مجله حوزه، ش ۳۳ / ۳۲
تفسیر اطیب البیان از زبان مؤلف
نگارش تفسیر را از سال ۱۳۴۱، به صورت مداوم شروع کردم. علت نگارش هم سفارش حضرت حجت- ارواحنا فداء- بود که در عالم رؤیا به حقیر داشتند و به بنده امر فرمودند که این تفسیر را بنگارم( جریان این خواب و چگونگى آن در پایان جلد ۱۴ تفسیر اطیب البیان نقل شده است) که آن زمان من بدون وقفه، به نگارش آن مشغول شدم، با پایان گرفتن هر یک از جلدها همان را منتشر مى‏ساختم، به این ترتیب کار تألیف و انتشار، همزمان به پیش مى‏رفت.
آخرین جلد کتاب، یعنى جلد چهاردهم آن در سال ۱۳۵۹ منتشر گردید که به این ترتیب تألیف این دوره تفسیر، ۱۸ سال به طول انجامید…

نظر خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *