کد شجره نامه : ۹۲۴۲۰۱
سرکارخانم سیده گیتی میر محمد صادقی
معرفی از زبان خود ایشان:
من متولد سال ۱۳۴۰ هستم. در اصفهان به دنیا آمده ام. پدرم پزشک بود. به دلیل قانون خدمت خارج از مرکز مجبور بودند تا ۵، ۶ سال در مناطقی از جمله کرمانشاه باشیم. من هم در کرمانشاه بزرگ شده ام.
این را هم بگویم که پدرم از شاگردان دکتر قریب بوند. سال ۴۶ در تهران به مدرسه رفتیم. دبیرستان را در مدرسه آذر (چهارراه بهجت آباد) به اتمام رساندم.
مدرسه آذر در ۵۰۰ متری دانشگاه امیرکبیر بود و خلاصه همین جا در سال ۵۸ قبول شدم. برای تحصیل در ترم دوم یک فاصله دو و نیم ساله به وجود آمد. (از اردیبهشت سال ۵۸ تا آذر سال ۶۱ که دانشگاه باز شد) تحصیل در مقطع لیسانس به دلیل مسائل مرتبط با انقلاب فرهنگی هشت سال طول کشید.
بعد از اینکه لیسانس گرفتم در سال های ۶۶، ۶۷ و ۶۸ در دبیرستان شیمی، فیزیک و ریاضی تدریس می کردم. سال ۶۸، ۶۹ به دلیل علاقه زیادی که به دانشگاه امیرکبیر داشتم به استخدام دانشگاه امیرکبیر درآمدم.
از بهمن سال ۶۹ در طبقه اول دانشگاه شیمی کارآموزی خود را در آزمایشگاه شیمی، فیزیک، پلیمرها شروع کردم و تا سال ۱۳۷۸ این مسوولیت را برعهده داشتم. در امتحانات کنکور سال ۷۳ شرکت کردم و در پژوهشگاه پلیمر و پتروشیمی قبول شدم. تا سال ۱۳۷۵ دوره فوق لیسانس را به اتمام رساندم . سال ۷۶ دوره دکترا را آغاز کردم. تا سال ۸۲ نیز دوره دکترای پلیمر نیز به پایان رسید.
در آن سال ها در آزمایشگاه کار صنعتی هم می کردید؟
آن سال ها پلیمر رشته غریبی بود. اگر کسی پلیمر می گفت کسی متوجه نمی شد مراد از این اسم پزشکی است یا ادبیات. عموما هیچ تصور ذهنی در مورد رشته پلیمر وجود نداشت. ما جزو اولین فارغ التحصیلان رشته پلیمر در ایران بودیم و به همین دلیل همه کسانی که امروز در صنعت هستند یا با من هم کلاس بوده اند یا زمایشگاه و دانشکده دانشجوی من بوده اند.
بله، در آزمایشگاه کار صنعتی هم می کردیم. وقتی در آزمایشگاه بودم مراجعینی داشتم که از صنعت می آمدند. از در حافظ وارد می شدند و می گفتند دانشکده شیمی کجاست. آن زمان پلیمری وجود نداشت. وارد دانشکده شیمی که می شدند روبرویشان آزمایشگاه شیمی پلیمرها بود و من را می دیدند.
توجه داشته باشید آن زمان فقط کیسه فریزر، سطل و … تولید می شد. مراجعان سووالات مختلفی می کردند.
نمونه خارجی را به ما تحویل می دادند و می گفتند: می خواهیم این نمونه را بسازیم. البته این جور سووالات همچنان اامه دارد ولی آن زمان جسارت زیادی لازم بود تا آدم نمونه را می گرفت. خلاصه آن زمان که کمتر کسی می دانست پلیمر چیست من با صنعت ارتباط داشتم.
حداقل هر دو سه روز یک بار از صنعت به ما مراجعه می کردند. خلاصه در فضایی وارد آزمایشگاه شدم صنعت فقط من را می دید. من هم به خاطر خصوصیات اخلاقی ام که آدم ماجراجویی هستم از به نتیجه رساندن کارهای ارائه شده استقبال می کردم.
اصولا سرم درد می کند برای کارهایی که می آورند و می گویند: این کار را تا کنون کسی به سرانجام نرسانده شما روی آن کار می کنید؟
حتا الان در آشپزخانه منزلم نمونه ای است و کار روی آن را پذیرفته ام که می گویند باید ۱۵۰ بار قبلیت قالب گیری، باز شدن، ذوب شدن و مجددا انجماد را داشته باشد.
خا رو شکر ۹۵ درصد کارهایی که به من ارائه شده را تاکنون به سرانجام رسانده ام. حدود ۱۰ سالی که در آزمایشگاه بودم باعث تحرک فکری و فهمیدن شیوه ی رسیدن به نتیجه در مسائل مختلف کاری شد.
یعنی علم و تجربه را به هم آمیختید؟
بله، علم به تنهایی ارزش ندارد آدم در تصورات و رویا تحصیل کرده و مدرکی گرفته است. علمی که به درد صنعت بخورد شیرین و جذاب است. اگر در این رشته ماندم به خاطر این بوده که همیشه مرا ارضا می کند. ماندن در دانشکده به رغم مسائل مالی و اقتصادی موجود در آن همیشه لذت بخش است. می دانید دو سه سالی هست که حقوق ها یکی شده است یعنی دریافتی لیسانس و دکترا خیلی فاصله ندارد. تنها انگیزه ای که داشتم و من را اینجا ماندگار کرده است ارتباطات صنعتی ام بوده است.
پروژه های دورهخ لیسانس، فوق لیسانس و دکترا خاطره تان هست؟
پروژه لیسانسم فوم های پی وی سی سلول باز بود. آن زمان در شرایط جنگ و تحریم و در شرایطی که مواد به سختی به ایران می آمد، در واحد ژرسنج شرکت تولیدی تهران همراه با خانم یوسفی کروندی توانستیم فرمولاسیون را که از ۱۵ ماده تشکیل می شد به ۹ ماده کاهش دهیم.
پروژه فوق لیسانس من تهیه سنتز فوم های کراسلینک شده بود. که در شیلات مصرف دارد. بسیار سبک است، د انسیته آن در چوب پنبه است ولی مقاومت فشاری آن در حد ۱۰۰ مگا پاسکال است.
این پروژه هم متفاوت بود. فقط برای پر کردن فضای کتابخانه نبود. پروژه دکترایم هم سنتز پلی یورتان بود. در واقع ترموپلاست الاستومرهای پلی یورتان با استفاده از گازهای بوتادین با هدایت آقای مرشدیان استاد راهنمای دوره دکترایم این کار را هم با موفقیت برای پتروشیمی انجام دادیم.
اختراع هم داشته اید؟
سه تا اختراع من ثبت شده و بقیه را ثبت نکرده ام. سازمان پژوهش های علمی و صنعتی برای اولین بار در سال ۷۹ از من علاوه بر مشخصات موادی که کار کرده بودم، فرمول هم خواست که من امتناع کردم.
می دانید ثبت اختراع آسان است اما اعتبار علمی آن را سازمان پژوهش های علمی و صنعتی می دهد. متاسفانه خبر دارم و شنیده ام افرادی در آنجا هستند که به هر حال فرمول محفوظ نمی ماند.
خانم دکتر از اساتیدی که روی افکار شما تاثیرگذار بوده اند نام می برید؟
من خیلی کلاس نمی آمدم. من مهرماه سال ۵۸ وارد دانشکده شدم و آبان ازدواج کردم. اولین فرزندم ۱۳ آذر ۱۳۶۱ به دنیا آمده است. وقتی پسرم به دنیا آمد ۱۴ روز بعدش ترم دوم را شروع کردم. فکر کنید با یک بچه ۱۰ روزه و با سختی فراوان.
همسرتان چه کار می کنند؟
ایشان علوم آزمایشگاهی خوانده است. اگرچه به اندازه دو تا مهندس مکانیک سواد دارند. پدرشان هم آقای سیاف اولین تولید کننده ماشین های بافندگی در ایران بودند.
خلاصه با این بچه خیلی نمی شد سر کلاس آمد. سال ۶۱ برف سنگینی هم می آمد منزل ما آریا شهر بود و باور کنید این برف تا بهار آب نشد. واقعا امکان حضور فیزیکی من مشکل بود.
یعنی اساتید همین طوری به شما نمره می دادند؟
نه، هیچ وقت هیچ استادی به من نمره نداده است. خودم می خواندم. بهار ۶۱ ترم دوم تمام شد. ترم چهارم هم دخترم به دنیا آمد که چند روز دیگر در رشته پلیمر فارغ التحصیل می شود.
خلاصه من ترم چهارم یک پسر یک سال و نیم و یک دختر سه ماهه داشتم. من حامله بودم که سر امتحان می رفتم. هیچ وقت یادم نمی رود در امتحان ترمودینامیک دو بار از جلسه خارج شدم چون حالم بد بود.
در ایام تحصیل خانم میترا یوسفی تنها کسی بود که به من جزوه می داد و سووالات خودم را از او می پرسیدم. این را هم بگویم ترم چهارم که دخترم به دنیا آمد مرخصی نگرفتم و ۱۱ واحد را گذراندم.
این ها را گفتم تا نتیجه بگیریم این شرایط و سختی هایی که با من بوده باعث شده است درسم را خوب بخوانم. این سختی ها را به جان خریدم تا به نتیجه ایده آل برسم. در این بین همسرم و مادرم که فرزندانم را نگه می داشتند نقش بسزایی در حرکت رو به جلوی من داشتند.