کد شجره نامه: ۷۱۲۱۳۳۱
سید کمال الدین میر محمد صادقی
تاریخ ولادت: ۱۲۷۰ شمسی
تاریخ وفات: ۱۳۲۹ شمسی
مزار: تکیه سادات تخت فولاد
زندگی نامه:
سید کمال الدین فرزند سید مصطفی، متولد ۱۳۰۹ ق، فاضل ادیب و از مبارزین دوره مشروطه در اصفهان بوده است. او به مشروطه مشروعه معتقد بود و این خود مبنایی برای اختلافش با حکومت شده بود. مدتی در عدلیه به شغل وکالت اشتغال داشت که به دستور رضاخان، او را از این کار محروم کرده کردند. وی به دلیل مخالفت با کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ ش دستگیر و مدتها در پادگان فرح آباد اصفهان بازداشت گردید. در زندان ریش تمام هم بندهای او را زده بودند و بنا به نقل همسر ایشان حبیبه بیگم، وقتی آنها را آزاد کردند تنها کسی که ریشش را نزده بودند کمال الدین بود. بعدها زندانبان آنها که در اوایل انقلاب محاکمه شد در دادگاه گفت: من یک گونی ریش از اصفهان برای رضاشاه فرستادم. ریش تمام افرادی را که در فرح آباد اصفهان بازداشت بودند تراشیدم فقط یک نفر را نتوانستم بزنم، آن هم به دلیل این بود که وقتی درِ اتاق را باز کردم، چنان نگاهی به من انداخت که نمیدانم چه تغییری در درون من به وجود آمد که در را بستم و از سلول بیرون آمدم.
زندان برای ایشان خاطرهای تلخ شد. هنگامی که از زندان رهایی یافت؛ دیگر سرخوشی گذشته را نداشت و تا پایان عمر هم همین حالت انزوا را داشت. گاهی شعر می گفت تا قدری از دل تنگی های خود را گفته باشد.
به گفته فرزندش سید رضا میرمحمدصادقی: «پدر بسیار متدین و شاعری خوش قریحه بود. بیشتر مدح ائمه، علیه السلام، را می گفت و مجرم تخلص می کرد».
کمال الدین با فشارهای حکومت مجبور شد لباس روحانیت را کنار بگذارد. رویدادی که به افسردگی وی انجامید و احوالات پدر را تحت تاثیر قرار داد. این سختگی ها بر پدر، موجب شد تا او گوشهگیر شود؛ آن هم در شرایطی که به رغم جوانی، مورد مراجعه و احترام مردم بود. او که میراثدار خانواده ای روحانی و سرشناس در اصفهان بود ، نمی خواست از ادامه راه خانواده باز بماند. کمال الدین، بر فقه و اصول مسلط بود؛ اما برخی فعالیتهای روحانیون مانند پیشنمازی را انجام نمی داد. به تفسیر قرآن مسلط بود و اشعاری نیز می سرود.
درایامی که به اجبار ترک لباس کرده و با افسردگی مواجه شده بود، مراجعات مردمی کمی به او کمک میکرد تا از دشواری زندگی و تنهایی بکاهد.
کمال الدین به هنگام تولد فرزندان و نامگذاری آن ها بار دیگر گرفتار سرکوبهای رضاخانی و مقابله با اعتقادات مذهبی شد. او قصد داشت نام فرزندان خود را به مانند نام خودش به پسوند دین مزین کند که با مخالفت سازمان ثبت احوال مواجه شد. نام خود او نیز در شناسنامه کمال ثبت شده است و به همین ترتیب نتوانست نام های بهاءالدین و علاءالدین را که برای پسرانش برگزیده بود در شناسنامه درج کند. نام فرزند اول را بهاء و نام پسر دوم نیز علاء ثبت شد تا با فشار حکومت از قرار گیری واژه “دین” در شناسنامه جلوگیری شود.
هنگامی که بهاءالدین پسر اول ایشان به سنی رسید که باید به خدمت سربازی میرفت، پدر به دلیل این که با حکومت موافق نبود، براین عقیده بود که بچه های من را نباید به سربازی ببرند. او از مخالفتهایی سخن می گفت که نسل قدیمی خانواده را به شدت درگیر خود کرده بود. ایشان از مبارزین دوره مشروطه و به مشروطه مشروعه معتقد بودند و این خود مبنایی برای اختلاف با حکومت شده بود. میرمحمدصادقی با وجود مخالفت با دولت، با حزب توده نیز ضدیت داشت، در یکی از اشعارش، اتحادیه کارگری و حزب توده را تقبیح کرده است: «لعنت بر حزب توده و بر اتحاد باد».
از آثارش کتابی در اشعار و مدح ائمه طاهرین است. یکی از اشعارش در مدح امام زمان(عج) چنین است:
تو ولی الله کونین وامام زمن استی توشه کون و مکان حجت ابن الحسن استی
صاحب عصری و نور دل زهرا و بتول سید اهل زمان دادرس مَرد و زن استی
حاصل زندگی پر مهرکمال الدین و حبیبه بیگم، سه فرزند پسر و دو فرزند دختر شد. بهاءالدین اولین فرزندی بود که خداوند به این خانواده عطا کرد. بعد از آن دو فرزند دختر با نامهای عزت آغا و آغا زهرا به دنیا آمدند و سیدعلاءالدین و سیدرضا فرزندان چهارم و پنجم آنها بودند. ایشان یک هفته قبل از فوتش میگفت: من روز چهارشنبه می میرم. پیش از مرگ مرتب می پرسید اذان شد یا نه؟ هنگامی که گفتند اذان می گویند گفت: “سلام علیکم و رحمه الله” و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
سید کمال الدین در سال۱۳۷۰ق فوت و در تکیه میرمحمدصادقی ها به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
به نقل از کتاب دُرد و دَرد و کتاب کارآفرین نیکوکار