کد شجره نامه: ۹۲۴۳
سید عباس میر محمد صادقی
فرزند مرحوم سید عبد الرزاق
متولد ۸ اسفند ماه ۱۳۲۵
هنرمند در زمینه نقاشی و معماری
و دارای تحصیلات در زمینه تاسیسات حرارتی
متن زیر حاصل گفت و گوی اختصاصی کانون همبستگی خاندان با ایشان در اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ می باشد.
در کدام محل به دنیا آمدید؟ کمی از خاطرات دوران کودکی تان برایمان بگویید.
من همانند سایر برادرها و خواهرهایم در خیابان طالقانی محله خلجا به دنیا آمدم . در دبستان عدلیه زیر بازارچه رحیم خان تحصیلاتم را شروع کردم و ادامه تحصیلاتم را در هنرستان هنرهای زیبا در مقطع دیپلم به پایان رساندم. بعد از آن در خود آموزشگاه ذوبآهن فوق دیپلم را گرفتم و در همانجا مشغول به کار شدم و تاپایان فعالیت شغلی در آنجا بودم و بازنشسته شدم.
از فعالیت های هنری و شغلی خود برای ما بگویید.
با توجه به رشته تحصیلم در هنرستان و علاقه به کارهای هنری؛ نقاشی های زیبایی کشیدم که تعدادی از آنها در خانه بستگان موجود است.
یکی از کارهای من این است که در عالی قاپو طبقه ششم تالار موسیقی، سه اتاق از آن تالار را به تنهایی خودم تعمیر کردم و اسم و فامیل خودم هم در یکی از این اتاق ها نوشتم بر روی آن را یک لایه رنگ شیشه ای دادم که این محفوظ بماند. این اتفاق مربوط به سالهای ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ می باشد .
کمی از ماجرای تشکیل خانواده دادن تان برایمان بگویید.
من در سن ۱۸ ، ۱۹ سالگی با یکی از دختران فامیل ازدواج کردم . ثمره این ازدواج هم چهار فرزند به نام های آقا مهدی، مرضیه خانوم، مائده خانم و آقا محمد می باشد که به لطف خدا و زحمات خودشان، همگی دارای تحصیلات عالیه می باشند.
دکتر سید محمد به همراه پدر بزرگوارشان سید عباس
رمز موفقیت فرزندانتان، چه در تحصیل و چه در زندگی را چه می دانید؟
واقعیت این است که من رمز موفقیت فرزندانم را ثمره زحمات همسرم میدانم. ایشان خیلی پشتکار داشتند که بچه ها درس بخوانند و آینده بهتری داشته باشند. بنده به خاطر مشغله کاری از صبح زود از خانه خارج می شدم و دیر وقت به خانه برمی گشتم، عملاً در خانه نبودم و شبها که میآمدم خسته بودیم و رسیدگی به فرزندان بر عهده همسرم بود. البته پشتکار خودشان در تحصیل و مطالعه کتاب هم از رمز های موفقیت اکنون فرزندانم می باشد.
همسرتان را معرفی نکردید… بیشتر در مورد همسرتان برایمان بگویید.
همسر بنده خانم صدیقه حقایق خراسانی فرزند حاج سید احمد حقایق خراسانی و با توجه به اینکه هر دویمان سید بودیم، فرزندانمان سید طباطبایی هستند. همسر بنده قبل از ازدواج تا مقطع سیکل تحصیل کرده بودند و بعد از ازدواج با اینکه نگهداری از فرزندان بر عهده ایشان بود، تا مقطع دیپلم تحصیلات خودشان را ادامه دادند اما با توجه به این که دغدغه اصلی شان تحصیل فرزندانشان بود ادامه ندادند و همیشه به فکر رشد و سعادت فرزندانشان بودند.
صحبت پیرامون احوالات پدر و شغلشان و خاطراتی که از پدر به یادگار مانده است هم قطعا شنیدنی است …
پدر من در بازار سقط فروشی و خواروبار فروشی داشتند. مدتی هم در بازار سکه میفروختند. بعد از تاسیس کارخانه ناهید در اصفهان توسط حاج آقا سیدحسین میرمحمدصادقی، پدر من را به عنوان مباشر و منشی به کارخانه بردند. البته پدر من هم صادقانه برای آنها کار می کرد و از بعد از بازنشستگی مریض شدند و به رحمت خدا رفتند.
به یاد دارم تابستان ها که می شد پدرم من را به محل کارشان در این کارخانه می بردند و کارشان را به من یاد میدادند. حقوق مختصری هم به من می دادند. آن موقع شاید ۱۰ سال بیشتر سن نداشتم اما سال به سال پدرم به من در آنجا کارهای مختلفی از جمله ریسندگی، نخ بافی و … یاد می دادند.
پدر من سفرهای زیارتی مکه و مدینه و کربلا سوریه و مشهد خیلی رفتند اما هیچ وقت من را همراه خودشان نبردند و از این بابت خاطره ای با ایشان ندارم. البته خاطرات شیرینی از تفریحاتی که با پدر داشتیم به یادگار مانده است.
پدرم تمام کارهای خودشان را انجام می دادند. جایی از خانه نیاز به تعمیر داشت، خودشان تعمیر می کردند؛ در خانه خیلی فعال بودند بیکار نبودند و میگفتند اگر من بیکار بنشینم سرم درد میگیرد. در کارهای شخصی ما هم کمک کارمان بودند.
از جلسات گردهمایی اربعین سادات از بچگی تا اکنون چه در خاطر دارید؟
به یاد دارم که در زیر بازارچه رحیم خان، خانه آقای مدرس اولین جایی بود که جلسه گردهمایی را میگرفتند. ناهار مفصلی هم می دادند. روضه خوانی اربعین و اقامه نماز جماعت اربعین ار برنامه های این جلسات بود. بعد از خانه آقای مدرسهم به مدارس سادات خیابان کاوه منتقل شد. من به همراه پدرم در جلساتی که در خانه آقای مدرس گرفته می شد، می رفتیم و در پایان مراسم هم عکس دسته جمعی گرفته می شد و به یادگار می ماند.
کانون همبستگی خاندان