کد شجره نامه : ۴۵۱۳
سید عبدالرسول میرمحمدصادقی در سال ۱۲۹۸ شمسی در خانوادهی سادات متولد شد. دوساله بود که پدرش سید زین العابدین را که به کربلا سفر کرده بود از دست داد.
مادرشان صاحب سلطان بیگم میرمحمدصادقی، زنی مؤمنه و با تقوا که با دستگاهی در خانه، دوکهای نخ را میپیچید و از این طریق امرار معاش کرده، چهار پسر و یک دختر خود را پرورش داد. سید عبدالرسول فرزند سوم ایشان بودند. منزل ایشان در خیابان طالقانی، جنب مسجد رحیم خان بود. برادران همگی در اتاقهای خانه پدری که در اطراف یک حیاط بود زندگی تشکیل داده، سامان گرفتند. در طی زمان برادران هر کدام خانه ای خریده و از آنجا نقل مکان کردند .
ایشان نیز پس از ازدواج ساکن منزل پدری شد. مدتی بعد و پس از فوت مادر به محله نو خواجو رفته و آنجا زندگی نمود. در حدود سال ۵۵ با مبلغ مختصری که برای خرید خانه داشتند به پیشنهاد یکی از کسبه مسجد رحیم خان در رهنان خانهای خرید.
– استادی قران جلسه یا غیاث المستغیثین رهنان
ایشان که قریب ۳ دهه استاد قرائت قرآن بوده وهر شب در منزل یکی از اهالی شهر رهنان جلسه قرائت قرآن داشتند، البته با معنی و توجه به مفاهیم آیات. و نکات مهم را برای شاگردان بازگو می کردند. در این جلسه که برخی از شبها تعداد شاگردان به ۷۰ نفر هم میرسید از کودک ۶ ساله تا پیر مرد ۷۰ ساله حضور پیدا می کرد. ابتدا استاد آیاتی از کلام الهی را با صدای رسا تلاوت مینمود و پس از آن شاگردان به ترتیب حضور، همگی آیاتی از قرآن را تلاوت مینمودند. همواره انس با قرآن را از برکت جدش امام علی علیه السلام میدانست (بعد از گذشت ۳۰ سال از فوت ایشان هنوز بسیاری از شاگردانش خود را مدیون این استاد میدانند …)
این مرد الهی هر روز صبح اذان را با صدای بلند میگفتند و باعث برکت آن محل بودند.
برخی از شبها و خصوصا در شبهای محرم، و شب تاسوعا و عاشورای حسینی در جلسات قرآن مصائب اهل بیت را نقل نموده و گریه میکردند.
او مردی تلاشگر و پرکار بود که از آغاز جوانی در کارخانه نواربافی حاج حسین نواری مشغول به کار شد. کارخانه ابتدا در منزل حاج حسین بود ولی پس از رونق کار به خیابان امامخمینی، جنب کارخانه ریسندگی رحیمزاده منتقل شد. ایشان پس از سالها تلاش، از همانجا بازنشسته شده. و سپس مدتها در چهارسوق در مغازه کشک فروشی فعالیت داشتند.
همیشه از درونشان جوشش عشق به قرآن و دین تجلیگر بود و مصداق انسان دغدغه مند و فعال بودند. گاه گاه با سخنان حکمت آمیز و داستانهای زیبا، به بیان تجربیات و چگونگی راه و رسم زندگی میپرداختند. هر روز صبح قرآن را با صوتی زیبا میخواندند، به طریقی که آیات وحی در دل و جان فرزندان رخنه کرده و نور ایمان وجود آنها را سیراب میکرد.
سید عبدالرسول در مکتب درس خوانده بود. پشت مسجد شاه یک امام زاده بود به نام امام زاده احمد و در آنجا اتاق هایی بود که شیخ محمد حسین آمن الرسول(عینی) معروف به شیخ مسئله گو که حق بزرگی نزد سادات اصفهان دارند و بسیاری از فرزندان سادات نزد ایشان خواندن و نوشتن را یاد گرفتند، مشغول به فراگیری علم شد. جالب اینکه «نوشتارشان را بدون نقطه مینوشتند».
سفر به کربلا و نجف در زمانی که خانواده شهدا را میبردند…
در سفری که در سال ۶۶ به عنوان خدمه به حج تمتع مشرف شده بودند از ناحیهی کمر توسط آل سعود خائن مجروح شدند.
ایشان در جوانی با حاجیه خانم بتول علاقهبندیان ازدواج کردند و به لطف الهی صاحب ۱ دختر و ۵ پسر شدند. با زحمت و تلاش، فرزندان را بزرگ کرده، تربیت دینی نموده با قرآن انس داد.
سید علی که پسر سوم ایشان بود پس از انقلاب به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در عملیات خیبر که فرمانده گردان بودند مفقودالاثر گردید و سالها پدر منتظر رسیدن خبری از او بود، تا جائی که در زمان آزادی اسرای جنگ مرتب پای رادیو مینشست و اسامی اعلامی را دنبال میکرد. برخی از اسرای آزاد شده خبر تیر خوردن سید علی را دادند ولی او همچنان امید به بازگشت فرزند داشت. ولی حتی بدن مطهرش هم هیچگاه پیدا نشد. افزون بر ۱۴ سال انتظار رسیدن خبری از فرزند و داماد مفقود الاثرش را داشت
شهید سیدعلی میرمحمدصادقی در عملیات خیبر و داماد شهیدش محمدرضا نیکبخت در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل شدند.
همچنین وی سالها در مسجد و کتابخانه امیر المومنین(جباری) خیابان امامخمینی اصفهان به فعالیت های فرهنگی قرآنی مشغول بود.
این پدر عزیر در پنجم تیرماه ۱۳۷۴ در مسیر رفتن به مسجد و کتابخانه بر اثر سانحه تصادف از دنیا رفتند و در قبرستان میرمدینه رهنان مقابل درب امامزاده میرشرف الدین به خاک سپرده شدند.
انشاءالله که روش و منش این مرد الهی به عنوان یک الگو برای زندگی ما قرار بگیرد.
به یاد خوبیهایش خواهیم بود با نثار فاتحهای بر شادی روح پاکش میافزائیم .
ناشناس :
روحشون شاد .